عیدت مبارک

سلام سنا خانومم. سلام گلم. سلام خوشکلم. سلام عزیز دلم. عیدت مبارک. بالاخره برات یه اسم خوب پیدا کردم که اگه تا موقع به دنیا اومدنت اسم بهتری پیدا نکردم ایشالله همینو می ذارم روت. میدونی معنیش چیه؟ سنا یعنی روشنی. تو آیه 43 سوره نور اومده. این یعنی اینکه تو خود نور زندگی ما هستی و وقتی به دنیا میای روشنایی رو به زندگی ما میاری.

خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود، اما وقت سر خواروندن نداشتم. باورت نمیشه، از یه طرف دایی محمد و اینا رفته بودن کربلا و از اونطرف عقد دایی علی بود. منم که دست تنها بودم با مامان جون. خرید سیسمونی هم بود. فکرشو بکن: خونه تکونی هم داشتم. باباتم که فقط سال اول زندگیمون بهم کمک کرد. بعد دیگه انگار نه انگار. حتی امسال که حامله بودم خیلی وضع بدتر بود و اصلا رعایت حال منو نکرد. خیلی اذیت شدم. اصلا ولش کن،  می خوام حرفای خوب برات بنویسم. عقد دایی علی به سلامتی برگزار شد و خدارو شکر زن خوبی گیرش اومد. آلا خانوم هم کربلایی شد.از بس این چند وقته سرم شلوغ بود بعضی وقتها از دستم در میرفت که هفته چندم بارداری هستم. الان هم باورم نمیشه که هفته 25 بارداری هستم و  هفته دیگه وارد هفت ماهگی میشم.

خیلی خوشحالم چون به زمان به دنیا اومدنت دارم نزدیک میشم. البته هنوز خیلی کار دارم. هنوز اتاقت آماده نیست. هنوز تخت و کمدو سفارش ندادم و کلی کارای دیگه. خیلی هولشو دارم. دعا کن اونم همونطور که دلم می خواست از آب در بیاد.

خیلی دلم میخواست موقع سال تحویل برا وبلاگت به بابا می گفتم اما نشد. هنوز آمادگی نداره. ایشالله یه موقع مناسبتر بهش میگم. البته فکر کنم یه چیزایی میدونه ولی منتظره من بهش بگم.