33هفتگی

سلام سنای عزیزم.دلم خیلی برات تنگ شده.دوست دارم هرچه زودتر ببینمت.البته دوست ندارم زودتر از موقع بیای چون باید رشد کاملتو بکنی اما دوست دارم این مدت زود تموم بشه تا زودتر روی ماهتو ببینم.

خیلی وقته که میخواستم بیام اما درگیر یکسری کارا بودم.هنوزم هستم. منظورم سیسمونیته. یه کم گره تو کار افتاده اما ایشالله درست میشه.منم سعی میکنم به خاطر تو کمتر حرص بخورم و بی خیالش بشم.

راستی به بابایی هم برا وبلاگت گفتم . اومد و همه مطلب هاتو خوند. چند بار هم تا حالا سرزده اما من چیز جدیدی ننوشته بودم.دلش میخواد وقتی من نیستم برات بنویسه ولی متاسفانه رمز ورود یادش میره.برای همین تا حالا چیزی ننوشته. البته بیشتر باباها وقتی بچشون به دنیا میاد احساس پدری بهشون دست میده. شاید باباتم همینطور باشه اما اینو بدون که هروقت سرحال باشه از روی شکم من با تو حرف میزنه و خیلی خیلی دوست داره.

راستی قبل از عید عسل برات یه جفت کفش از قشم آورده بود.منم عکسشو گرفته بودم که برات بذارم اما کامپیوترمون یه مدت خراب شد بعدش هم عکسشو گم کردم.حالا ایشالله بعد از سیسمونی عکس میگیرم و برات میذارم.

آلا خانم هم اینجاست. میگه بهت بگم خیلی دوست دارم و دوست دارم زودتر به دنیا بیای تا بوست کنم و باهات شیطونی کنم...

بازم میام عزیز دلم. مواظب خودت باش کوچولوی من. خدا نگهدارت باشه عزیزم