قلب زیبای من

36 هفتگی ( سیسمونی )

سلام گلم.سلام خوشکلم. خوبی مامان جون؟ ظاهرا که خوبی چون تو شکمم خیلی داری ورجه ورجه میکنی. خدارو شکر دیروز رفتم دکتر برای اول تیر بهم نوبت زایمان داد. منم انداختمش دوم تیر چون زندایی زهرا دوست داشت تولدش با تو توی یه روز باشه. ایشالله تا اون موقع تو شکمم بمونی تا بزرگتر بشی. هر چند دارم برا دیدنت لحظه شماری میکنم. دیروز خاله شیما هم همینو میگفت. میگفت من تا اون موقع طاقت نمیارم، تو چطور می خوای تا اون موقع صبر کنی ولی سلامتی تو و کامل شدنت توی شکم من از همه اینا واجب تره.  راستی، دوشنبه هفته پیش برا سیسمونیت مهمونی گرفتم و فامیلهای نزدیک و بزرگترهای فامیل بابایی رو دعوت کردم. خیلی خوب بود و همه خوششون اومد. ایشالله تو هم خوشت بیاد.یکی از ...
22 خرداد 1393

33هفتگی

سلام سنای عزیزم.دلم خیلی برات تنگ شده.دوست دارم هرچه زودتر ببینمت.البته دوست ندارم زودتر از موقع بیای چون باید رشد کاملتو بکنی اما دوست دارم این مدت زود تموم بشه تا زودتر روی ماهتو ببینم. خیلی وقته که میخواستم بیام اما درگیر یکسری کارا بودم.هنوزم هستم. منظورم سیسمونیته. یه کم گره تو کار افتاده اما ایشالله درست میشه.منم سعی میکنم به خاطر تو کمتر حرص بخورم و بی خیالش بشم. راستی به بابایی هم برا وبلاگت گفتم . اومد و همه مطلب هاتو خوند. چند بار هم تا حالا سرزده اما من چیز جدیدی ننوشته بودم.دلش میخواد وقتی من نیستم برات بنویسه ولی متاسفانه رمز ورود یادش میره.برای همین تا حالا چیزی ننوشته. البته بیشتر باباها وقتی بچشون به دنیا میاد احساس پدری به...
30 ارديبهشت 1393

عیدت مبارک

سلام سنا خانومم. سلام گلم. سلام خوشکلم. سلام عزیز دلم. عیدت مبارک. بالاخره برات یه اسم خوب پیدا کردم که اگه تا موقع به دنیا اومدنت اسم بهتری پیدا نکردم ایشالله همینو می ذارم روت. میدونی معنیش چیه؟ سنا یعنی روشنی. تو آیه 43 سوره نور اومده. این یعنی اینکه تو خود نور زندگی ما هستی و وقتی به دنیا میای روشنایی رو به زندگی ما میاری. خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود، اما وقت سر خواروندن نداشتم. باورت نمیشه، از یه طرف دایی محمد و اینا رفته بودن کربلا و از اونطرف عقد دایی علی بود. منم که دست تنها بودم با مامان جون. خرید سیسمونی هم بود. فکرشو بکن: خونه تکونی هم داشتم. باباتم که فقط سال اول زندگیمون بهم کمک کرد. بعد دیگه انگار نه انگار. حتی امسال که...
2 فروردين 1393

21 هفتگی

سلام دختر گلم. الهی قربونت برم مامانی.دلم واسه حرف زدن اینترنتی با تو تنگ شده بود.آخه همینطوری که روزی چندین بار باهات حرف می زنم ولی پیام گذاشتن یه لذت دیگه داره. خوشکلم میدونی چه خبر خوبی برات دارم؟ جواب آزمایشتو گرفتم و به دکتر نشون دادم. خدارو هزار مرتبه شکر دکتر گفت چیزی نیست و اشتباه آزمایشگاه بوده. من میدونستم که خدا ما رو ناامید نمی کنه اما دلهره های مادرانس دیگه، نمی شه کاریش کرد. یه خبر خوب دیگه هم دارم. دایی علی داره داماد میشه. دیشب خانواده عروس خانم اومدن خونمون. جمعه هم ایشالله مهربرونه. براش خیلی دعا کن که خوشبخت بشه و سر و سامون بگیره. برا خاله ثریا هم دعا کن که شفا پیدا کنه.الان که حاملم همش براش دعا میکنم چون میگن دعای زن...
6 اسفند 1392

دختر زیبای من

سلام عزیز دلم.الهی قربونت برم.من درست هفته پیش همین موقع فهمیدم که تو دختری عزیزم. هم من هم بابایی خیلی خوشحال شدیم که خدا یه دختر داره بهمون میده. تازه نمیدونی کل فامیل چقدر خوشحال شدن مخصوصا عسل خانوم... از همون موقع میخواستم بیام باهات حرف بزنم اما نشد. آخه یه اتفاقهایی افتاد که منو خیلی ناراحت کرد. یه جواب آزمایش اشتباه داره منو از پا میندازه. با این که می دونم چیزیت نیست اما دلهره دارم. منتظرم هرچه زودتر جواب آزمایشت بیاد که من خیالم راحت بشه. لحظه ای نیست که به تو فکر نکنم.الان داشتم دنبال یه اسم خوب تو اینترنت برات میگشتم.یه سری پیدا کردم که پیرینت گرفتم و میخوام به بابات نشون بدم تا با هم بهترینشو انتخاب کنیم. چند روز هم هست دارم ب...
15 بهمن 1392

15 هفتگی

سلام کوچولوی ناز من. الهی قربونت برم. امروز دقیقا 14 هفتگی تموم شد و وارد 15 هفتگی شدم. آمار دفعه قبل از سونوگرافی بود ولی دکتر گفت آمار درست اینه یعنی هر سه شنبه یه هفته تموم میشه. هر روز روزی چند بار دستمو روی شکمم میذارم تا حرکتتو احساس کنم ولی انگار خبری نیست. البته دکتر میگه تو چهار ماهگی میتونم تو رو حس کنم ولی من تو این کار زیادی عجولم. میدونستی قدمت خیلی برام خوب بود؟ اگه تو نبودی من هنوز تو مدرسه سرپرست بخش بودم و باید چند برابر کار می کردم ولی با اومدن تو، استاد کار شدم یعنی سه روز تو هفته میرم سر کار و برای سلامتی تو خیلی خوبه چون زیاد خسته نمیشم. تازه بعد از به دنیا اومدنت و تموم شدن مرخصی هم وقت بیشتری باهات دارم. عزیز دلم، هر...
24 دی 1392

عزیز دلم

سلام عزیز دل مادر الهی قربونت برم.میدونی چند وقته که می خواستم این وبلاگو برات درست کنم؟ ولی نمی شد.نیاز به یه روز خیلی خوب واسه این کار داشتم. روزیکه از لحاظ روحی کاملا آماده باشم. میدونی چی شد؟ امروز یه برف خیلی قشنگ داره می باره. منم یه دفعه به یاد جسم و روح پاک تو افتادم. نشستم دم پنجره و کلی باهات حرف زدم. چیزایی که تو دلم بود و آرزوهای قشنگی که برات کردم، همه رو برات گفتم. ایشالله همه آرزوهای خوبی که برات دارم به حقیقت بپیونده و تو همیشه شاد و سرحال باشی. میدونی الان چند وقتته؟ طبق آخرین سونوگرافی 14 هفته و 3 روز. هنوز نمیدونم دختری یا پسر ولی نه برای من و نه برا بابایی هیچ فرقی نداره که چی باشی.فقط دلمون میخواد سالم باشی و عاقبت به...
16 دی 1392
1